پارمیس تنها

سلام دوستای خوبم ببخشید چن روزی نبودم تصادف کرده بودم به شدت داغون بودم الانم با کلی بدبختی با گوشی میام واستون پست میذارم اصن انگار خدا نمیخواد من بمیرماااا هر بلایی سرم میاد خوب میشم واسه آبجیتون دعا کنین ایندفه دیگه بمیره راحت شه  اخم

دوستون دارم شدیدددددددددددددد

نوشته شده در سه شنبه 16 مهر 1392برچسب:,ساعت 8:53 PM توسط پارمیس|


امروز حالم اصلن خوب نیست نمیدونم چرا قلبم درد میکنه گریه

نمیرم دکتر چون میخوام برم مشهد وقت نمیشه ولی شاید چنروزی نباشم،حلال کنین

نوشته شده در جمعه 22 شهريور 1392برچسب:,ساعت 3:49 PM توسط پارمیس|


ﺍﮔﺮ ﺩﻟﺖ ﮔﺮﻓﺖ...
ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ...
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﺭﺍ ﻧﻤﯿﻔﻬﻤﺪ!!!

 

 

 

این عشق برای من هیچی نداشت ولی اشکهام باغبون خوبی برای گلهای روی بالشم بود...

 

 

 

چشمانم را خاک کنید تا نبینم
اینگونه تنها شده ام.....

نوشته شده در جمعه 22 شهريور 1392برچسب:,ساعت 2:49 PM توسط پارمیس|


تنها نشسته ام... چای مینوشم و بغض میکنم!
هیچکس مرا به یاد نمی آورد! این همه آدم روی کهکشان ب این بزرگی! ومن حتیٰ آرزوی یکی نبودم!

نوشته شده در جمعه 22 شهريور 1392برچسب:,ساعت 2:48 PM توسط پارمیس|


بعضی وقتا از همه میگذری بغیر از یک نفر
خدایا بگذر از کسی ک نمیتونم بگذرم

 

 

تو رگ شوخی ات با دیگران گُل می کند....
و من رگ غیرتم باد!.....
عجب!
نمی دانستم رگها هم قدرت انتخاب دارند!!

 

 

دلمو روحم به کما رفت برای مردنش دست به دعا شوید...

 

 

دلم کار دست است خودم بافتمش!!!
تارش از سکوت، پودش از تنهایی!!!
همین است که خریدار ندارد...

 

 

ذهنم فلج می شود
وقتی می خوانمت و تو حتی نمی گویی جانم

 

 

چقدر شب اضافه می آید وقتی تو نیستی....!!!

 

 

خدایا تا خرخره پر از تنهایی ام
مرسی... دیگر میل ندارم!!!!

 

 

تنهایی یعنی:
یه بغض کهنه..
یه چشم خیس..
یه موزیک لالیت..
یه فنجون قهوه تلخ..
ویه پاکت سیگار...

 

 

انگار پنج شنبه ب دنیا اومدم!
دل ب هر چی میبندم باید فاتحشو بخونم!

 

 

بعضی وقتامجبوری توفضای بغضت بخندی
دلت بگیره... ولی دلگیری نکنی
شاکی بشی... ولی شکایت نکنی
گریه بکنی... امانزاری اشکات پیدابشن
خیلی چیزاروببینی... ولی ندیدش بگیری
خیلی هادلت روبشکنن... ولی توفقط سکوت کنی

 

 

 

ذهنم اشفته _خواب هایم پریشان_خنده هایم فتوشاپی_دردودل هایم با دیوار فیس بوک و بلاگ! میزان همدردی هم با لایک و کامنت و تکرار پشت تکرار

 

 

 

میگویند " شکستنی، رفع بلاست "،
ای دل تحمل کن، شاید حکمتیست....

 

 

 

گاهی... فقط گاهی... دلم می خواهد خودم را فراموش کنم... به جایی دور بروم... جایی که مرا نشناسند... جایی که کسی را نشناسم... فریاد خفته در گلویم را آزاد کنم و بگویم... من بریدم دنیااینقدر نقش قلمت را به دل من نزن... این زندگی س گ ی هرگز تغییر نخواهد کرد

 

 

 

سیگاری که از اول بد میسوزه تا آخرش طعم بدی میده؛
از کشیدنش زجر میکشی ولی دلت نمیاد خاموشش کنی...
این قضیه عجیب منو یاد زندگی میندازه...

 

 

خدایا عشقمو سپردم دستت، که خودت دستشو بزاری تو دستم!
حالا چِشَم اب که نمیخوره، هیچ، اب هم توش وا نمیسه!
کسی میفهمه؟!؟

 

 

با یک گریه ی مشترک، یک لیوان چای انفرادی و یک نخ سیگار، که دل ِ کشیدنش را ندارم جنون امشب را شروع می کنم!
صبح دوباره همان آدم سابق می شوم که به تمام دنیا صبح بخیر می گوید...

 

 

گاهی هیچکس را نداشته باشی بهتر است... باور کن "بعضی ها" تنها ترت میکنند!!!

 

 

 

نوشته شده در جمعه 22 شهريور 1392برچسب:,ساعت 2:37 PM توسط پارمیس|


جقدر دیر یادش امد خدا...
ک ما قسمت هم نبودیم!

 

 

دقت کردین همه ی درد ها شبا بیشتر میشه مخصوصا درد دلتنگی......!

 

 

برای بعضی درد ها نه میتوان گریه کرد نه میتوان فریاد زد برای بعضی درد ها فقط میتوان نگاه کرد وبی صدا شکست...

 

 

هوای تو را نمی دانم،
اما هوای من ابریست؛
با احتمال افزایش تنهائی،
و بارش شدید اشک...

 

 

دیگران میپرسندبیداری؟
آری بی"دار"م
چراکه اگر"دار"ی داشتم
یاقالی زندگیم راخودم میبافتم
یازندگیم رابه "دار"میاویختم
پس بی"دار"بیدارم.

 

 

 

نوشته شده در جمعه 22 شهريور 1392برچسب:,ساعت 11:5 AM توسط پارمیس|


نوشته شده در جمعه 22 شهريور 1392برچسب:,ساعت 10:32 AM توسط پارمیس|


میدونی چیه گاهی تا آدما هستن باید قدرشونو دونست

این است جرمه من .....

تنها ماندم

نوشته شده در پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:,ساعت 11:30 PM توسط پارمیس|


دارم میرم میرم مشهد همونجایی ک باهم آشنا شده بودیم میرم ک خودمو آروم کنم با خاطراتمون نمیدونم شایدم بیشتر خودمو عذاب میدم

ولی بازم مشهدو دوس دارم چون بهترین خاطراتمون تک تک شون ازونجا شرو شد

نوشته شده در پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:,ساعت 11:20 PM توسط پارمیس|


ببینید هرکسی تو زندگیش یکیو داره ک تمامه امیدشه زندگیشه اونوقت اگه اون طرفو ب خاطره بقیه از دست بده بدترین شرایطه ممکن واسه یه فرد ایجاد میشه شاید زندگی همش غم نباشه ولی همش خوشی هم نیست اگه متنای این وب ناراحتتون میکنه شرمنده ولی اینا واقعیت های زندگیه منه تو دنیای واقعی نمیتونم ب کسی بگم ینی کسیو ندارم ک بگم واسه همین اینجا میگم مینویسم تا توی خودم نمونه حالمو بدتر از اینی ک هست نکنه هیچکودومتون جای من نیستین ک بدونین من الان تو چه حالو روزیم از همیشه تنها تر شدم امیدوارم جوابتونو گرفته باشین ببخشید اگه کسیو ناراحت کردم با حرفام

نوشته شده در پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:,ساعت 4:14 PM توسط پارمیس|


در این زمانه

آدمها...!

حتی حوصله ندارند

به حرفهای سر زبانی یکدیگر گوش دهند...

چه برسد به اینکه بخواهند

سطر سطر روح ِ تو را بخوانند...

در واژه نامه ی مجازی..!

پارمیس از یاد رفته -_-

نوشته شده در پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:,ساعت 3:20 PM توسط پارمیس|


صدای پای تو که می روی
و صدای پای مرگ که می آید…
دیگر چیزی را نمی شنوم !

هوای تو از دود سیگارم هم مضر تر است...
دود سیگار به سرفه ام می‌اندازد؛ هوای تو به گریه ام!!!

نوشته شده در پنج شنبه 21 شهريور 1392برچسب:,ساعت 3:9 PM توسط پارمیس|


یه عکس یادگاری ک خودتم نداری شده رفیق شبهام وقتی ک خیلی تنهام -_-

شده حکایت من این شعره مازیاررررررر

نوشته شده در چهار شنبه 20 شهريور 1392برچسب:,ساعت 7:12 PM توسط پارمیس|


عجب هوایست این هوا!!! تک نفره ی تک نفره!! پخش شدن آهنگی غمگین از هدفون و قدم زدن در پیاده رو با کوله باری از خاطرات در کوله پشتیم و سنگینی بغضی در گلویم... عجب هوایست هوای تک نفره...

 

 

 

جای خالیت آنقدر بزرگ شده که حتی می شود در آن زندگی کرد...

 

 

از تنهایی ام شکایتی ندارم!
راستش فقط شباهنگآم که در آغوشش می گیرم
حس می کنم جآی ِ کسی در زندگی ام خالی است..!!

 

 

یادم باشد امشب بعضی از آرزوهایم را دم در بگذارم
تا رفتگر ببرد! بیچاره او
ما بقی را هم نقدا" با خود به گور می برم
ما بقی همان " آرزوی با تو بودن " است
نترس جانکم!
حتی آرزوی داشتنت را هم به کسی نمی دهم..

 

 

وایساده بودم
یکی اومد گفت اتیش داری؟
گفتم تو دستم ن ولی تو دلم دارم، بکارت میاد؟
گفت پس بزن... همدردیم...

 

 

خدایا!!!
حرفی‌ نیست... فقط یه دعا از ته دل‌ :...
هیچکسی رو اونقدر تنها نکن که بخواد تنهاییش رو با اینترنت پر کنه

 

 

 

گاهی آدم میشکنه.
زخمایی هست که تقصیر هیچ کس نیست،
ولی جاشون تا ابد میمونه.. .

 

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 20 شهريور 1392برچسب:,ساعت 7:7 PM توسط پارمیس|


این روزها احساس میکنم چقدر شبیه “سکوتم”...
با کوچکترین حرفی میشکنم

............

نوشته شده در چهار شنبه 20 شهريور 1392برچسب:,ساعت 7:2 PM توسط پارمیس|


دلم خوش نیست
غمگینم
کسی شاید نمیفهمد
کسی شاید نمیداند
کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی
تو میخوانی فقط شعری و زیر لب آهسته میگویی
عجب احساس زیبایی
تو هم شاید نمیدانی …

 

 

آدما نباس دوست پیدا کنن
چون وقتی میرن
وقتی دیگه نمیشه بهشون زنگ بزنی
وقتی نمیتونی درد و دل کنی
یا حتی باهاشون شوخی کنی و بخندی
و همه دوستی خلاصه میشه تو عکسهات و خاطراتت
هی بغض تو گلوت گیر میکنه
خفه ات میکنه
آدما باس همیشه تنها بمونن…!

 

 

ﯾﮏ ﻋﺪﺩ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺩﺍﺭﻡ
ﯾﮏ ﺩﻝ ﻏﻤﮕﯿﻦ
یه تن رنجور از زخم
یه ذهن خسته ﻭ ﻫﺰﺍﺭ ﺩﺭﺩ ﺑﯽ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ
ﺑﺎ ﺗﻮ ﻗﺴﻤﺖ ﮐﻨﻢ ﯾﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑِﮑِﺸﻢ ؟

 

 

تنهایی بد است ،
اما بد تر از آن اینست
که بخواهی تنهاییت را با آدم های مجازی پر کنی
آدم هایی که بود و نبودشان،
به روشن یا خاموش بودن یک چراغ بستگی دارد …

 

 

به سلامتی تنهاییم که هروقت بهش خیانت کردم بازم اومد سراغم !

 

 

 

اگه باتری موبایلت خوب شارژ نگه میداره ،
به جای اینکه به جون کارخونه سازنده دعا کنی
یه فکری به حال تنهاییت بکن !

 

 

وقتی حالت بده روحت بی پناهه
میبینی هر کاری کردی اشتباهه
وقتی به جز شب هیچ رنگی توی نگات نیست
وقتی کسی اندازه تنهاییات تنها نیست

 

 

تنهایی آنجایی ست که نبودنت آه هیچکس را بلند نکند !

 

 

.......اخم

نوشته شده در چهار شنبه 20 شهريور 1392برچسب:,ساعت 4:5 PM توسط پارمیس|


دلتنگ اون روزاییم ک میرفتم بغلش وقتی منو میبوسید انگار دنیامزیرو رو میشد الان ندارمش دیگه کاش بودی

ای کاش بودیو میدیدی ک چطور بیتو دارم نابود میشم حتی دیگه رفیقام منو نمیشناسن ببین بده تو چقدر داغون شدم

نوشته شده در چهار شنبه 20 شهريور 1392برچسب:,ساعت 4:2 PM توسط پارمیس|


یک ساعته دارم تو نت میچرخم اما  دریغ از یک جمله ک بتونه حاله منو بگه نیست هیچی نیست

نوشته شده در سه شنبه 19 شهريور 1392برچسب:,ساعت 4:9 PM توسط پارمیس|


آخ چقدر بده حتی یه رفیق نداشته باشی ک بتونی باهاش حرف بزنی آروم شی

تنها رفیقم شده سیگار گریه  ......

نوشته شده در سه شنبه 19 شهريور 1392برچسب:,ساعت 3:12 PM توسط پارمیس|


خدایا همه چیزم را گرفتی نفسم مانده نمخواهی نفسم را بگیری؟

نوشته شده در دو شنبه 18 شهريور 1392برچسب:,ساعت 10:6 AM توسط پارمیس|


میدونی امروز یاده چی افتادم اینکه معلم ریاضی همیشه میگفت دوتا خطه موازی به هم نمیرسن در صورتی ک یکی دیگه بشکنه منم همینکارو کردم اما مثه اینکه خدا نخواست بهم برسیم عیبی نداره تنهاییم خودش عالمی داره بیکسیم همینطور تنها همدمه من اینجاست و یه دفتر ک تمام حرفام میاد توش -_-

نوشته شده در دو شنبه 18 شهريور 1392برچسب:,ساعت 9:51 AM توسط پارمیس|


امروز خیلی حالم بد بود داغون همه جا دوره سرم میچرخید اما مثه همیشه هیچکس نبود بهم بگه چته حالت چطوره

میدونی اوج فاجعه کجاست اینکه یکیو بخوای م باهاش دردودل کنی ولی حتی صمیمی ترین دوستت جوابتو نده این ینی بدترین قسمته زندگیت

خیلی حالم بده یکیومیخوام ک ارومم کنه ولی همون یکی نیست اونی ک زندگیمه نیست

بغض داره خفم میکنه ......

نوشته شده در یک شنبه 17 شهريور 1392برچسب:,ساعت 9:35 PM توسط پارمیس|


داغونم داغون

هیچکس نمیتونه بفهمه ....

دیگه نیست ک بغلم کنه خدایا پشیمونم ای کاش روزگار میذاشت حداقل یکم با هم خوش باشیم خدایا خسته شدم خیلی بیا منو ببر پیش خودت

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 5:11 PM توسط پارمیس|


دلتنگی یعنی روبروی دریا ایستاده باشی
و خاطره یک خیابان خفه ات کند

 

 

 

هر وقت گریه میکنم سبک میشوم... عجب وزنی دارد این چند قطره اشک...

 

 

 

هی رفیق...
حالت تهوع همیشه نشانه بارداری نیست
گاهی میخواهی تمام گذشته ات را بالا بیاوری

 

 

 

دلم یک کوچه میخواهَد
بے بن بَست...
و بارانے نَم نَم...
و یک خدا،
که کَمے با هَم راه برَویم
هَمین

 

 

 

هییییییییی روزگار من بدرک....
خودت.... خودت خسته نشدی از تکرار اه کشیدن من؟!!!؟

 

 

 

ایستاده
و لبخند زنان
پایش را
روی گلویم فشار می دهد....
"تنهایی"

 

 

 

 

تلخ است همه فکر کنند سرت شلوغه ولی فقط خودت بدونی چقدر..... تنهایی

 

 

 

 

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 5:5 PM توسط پارمیس|


دلم یه گوشه ی دنج میخواد.
یه ذهن خالی و بی هیاهو.
یه سکوت عمیق.
یه لحظه تنهایی.
میخوام با خودش تنهای تنها باشم.
آخه خیلی حرفا با خدا دارم.

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 5:3 PM توسط پارمیس|


نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 5:0 PM توسط پارمیس|


سیگارم را سر وته روشن کردم...
ای داد، آخرین رفیقم را اشتباهی سوزاندم...

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 5:0 PM توسط پارمیس|


نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 4:58 PM توسط پارمیس|


بوی پاییز میدهد این روزها ی تابستان گویا شهریور عاشق شده است...

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 4:57 PM توسط پارمیس|


میدونی تنهایی یعنی چی؟؟!!
یعنی اینکه جمله های عاشقانه رو همشو بالا پایین کنی وبهترین پیام عاشقانه رو تو گوشیت بنویسی و بعدش بری سراغ اسمش که بفرستی بهش!
بعد یه دفعه یادت بیفته اون دیگه نیست!! اونجاست که یه لبخنده تلخ رو لبات نقش میبنده

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 4:50 PM توسط پارمیس|


دلم واسه خودم تنگ شده
چقد صدام بی آهنگ شده
زندگیم بی تو بی رنگ شده
از وقتی قلب تو سنگ شده
منو از این قفس رها کن
دوباره اسممو صدا کن
یه بار تو چشم من نگاه کن
خدا فکری ب حال ما کن

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 4:43 PM توسط پارمیس|


بعد از مردنم سرم را جدا کنید و بگذارید روی شانه ام

شانه ای که سر می خواست

سری که شانه میخواست …

هر دو را به آرزویشان برسانید !

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 4:31 PM توسط پارمیس|


حال جوونای این روزا

نوشته شده در شنبه 16 شهريور 1392برچسب:,ساعت 12:55 AM توسط پارمیس|


قول داده بودم سیگار نکشم ولی الان ک ندارمت پس بذار بکشم میزنم زیر قولایی ک داده بودم اصن میخوام انقدر بکشم تا نفس برا نمونه نیستی ک بخوای ارومم کنی بذار اینجوری اروم شم گریه

نوشته شده در جمعه 15 شهريور 1392برچسب:,ساعت 10:16 AM توسط پارمیس|


امروز روزه تولدمه اخم خدایا میشه اونو بهم کادو بدی؟! یا اون یا مرگو هردورو قبول میکنم ازت قول میدم

نوشته شده در جمعه 15 شهريور 1392برچسب:,ساعت 9:1 AM توسط پارمیس|


ﺧـــــدایا…
خـــــــدایـــ ـا…

ازتــــمام دنیات…

فقط یهـ نــفرو میخوام!!!!

زیاده؟؟؟؟
نوشته شده در پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:,ساعت 6:20 PM توسط پارمیس|


 

نوشته شده در پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:,ساعت 6:14 PM توسط پارمیس|


حالم خیلی بده امروز گریه

نوشته شده در پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:,ساعت 6:6 PM توسط پارمیس|


درد می کشد بغض . . .
وقتی اشک هم آرامش نمی کند . . . !

 

 

 

 

 

 

هر چه بغضت بزرگتر
بهانه‌ ی ترکیدنش کوچک تر . . .

 

 

 

 

 

 

خوش به حالت آسمان ، بغضت که می شکند همه خوشحال میشوند
بغض من که می شکند همه می گویند : چته باز ؟!

 

 

 

 

 

 

گاهی آنکس که می خندد و می خنداند، میخواهد حواست را از چشمانِ گریانـش پرت کند . . .

 

 

 

 

 

 

باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد . آن قدر که اشک ها خشک شوند ، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد . به چیز دیگری فکر کرد . باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد .

 

 

 

 

 

 

هر که آید گوید :
گریه کن ، تسکین است
گریه آرام دل غمگین است
چند سالی است که من میگریم
در پی تسکینم
ولی ای کاش کسی می دانست
چند دریا بین ما فاصله است
من و آرام دل غمگینم

 

 

 

 

 

 

بغض ها را گاهى باید قورت داد ، عاشقانه ها را از پنجره تف کرد و درها را به روى همه بست . . .
گاهى هیچکس ارزش دچار شدن را ندارد !

 

 

 

 

 

 

 

گفتی لب تر کن تا دنیا را به پایت بریزم !
حالا من چشم تر کردم می آیی ؟

 

 

 

 

 

 

گریه شاید زبان ضعف باشد !
شاید کودکانه ، شاید بی غرور
اما هر وقت گونه هـایم خیس می شود
می فهمم نه ضعیفم ، نه کودکم ، بلکه پر از احساسم . . .

 

 

 

 

 

 

هیچوقت دل اونایی رو که گریه شون بی صداست رو نشکنید . . .
این آدما هیچ کس رو ندارن که اشکاشونو پاک کنه !

 

 

 

 

 

 

ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯽ ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺨﺘﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺶ ﺩﺍﺭﯼ !
ﺑﺮﻩ ﻭ ﻧﺘﻮﻧﯽ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﮑﻨﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﮔﺮﺩﻩ . . .
ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﺐ ﻣﯿﺸﻪ ﺗﻤﺎﻡ ، ﺧﺎﻃﺮﻩ ﻫﺎ ﻣﯿﺎﺩ ﺗﻮ ﺫﻫﻨﺖ ، ﻋﯿﻦ ﻓﯿﻠﻤﯽ ﮐﻪ ﺁﺧﺮﺵ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺧﺘﻢ ﺑﺸﻪ ﻭ ﺑﯽ ﺻﺪﺍ ﭘﺘﻮﺗﻮ ﮔﺎﺯ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺩﺭﺩﺗﻮ ﻧﺸﻨﻮﻩ . . .

 

 

 

 

 

 

بعضی موقع ها
خنده دارترین خاطره
ساده ترین بهانه برایِ گریستن میشود . . .

 

 

 

 

 

 

ﺩﯾﺮﻭﺯ ﺩﺳﺘﺶ ﺗﻮ ﺩﺳﺘﺖ ﺑﻮﺩ ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﻐﻀﺶ ﺗﻮ ﮔﻠﻮﺕ . . .

 

 

 

 

 

 

یه گوشه ی دنج . . .
یه نقطه . . .
یه عالمه بغض . . .
یک دنیا حرف . . .
یک دلشکسته . . .
و بی نهایت خاطره …
.
.
کافیست برای جوان مرگ شدن . . . !

 

 

 

 

 

 

پرم از اشک آنقدر که دنیا باید چتر بر سرش بگیرد . . .

 

 

 

 

 

 

چگونه تحمل میکنی تنهاییه نگاهم را ؟!
بغض گلویم را . . .
فریاد بی صدایم را . . .
وجدانت عجب طاقتی دارد . . .

 

 

 

 

 

 

سکوتم را به باران هدیه کردم / تمام زندگی را گریه کردم
نبودی در فراق شانه هایت / به هر خاکی رسیدم تکیه کردم

 

 

 

 

 

 

سنگین تر از آنم ک با گریه سبگ شوم . . .
فرستنده : سپیده

 

 

 

 

 

 

 

ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﻢ . . .
ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﺣﺮﻑ ﺁﺧﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﻐﺾ ﺧﻮﺭﺩﻡ !

 

 

 

 

 

 

آنقدر بغضهایم را قورت دادم و خندیدم ک خدا هم باورش شد چیزی نیست . . .
فرستنده : سپیده

 

 

 

 

 

 

گاهی بی صدا نگاهت میکنم . . .
مرا ببخش برای این نگاه های پنهانی ، شاید اگر بغضم فرو نشیند صدایت کنم . . .

 

 

 

 

 

 

به تو مینگریستم ، تو میگریستی
و می پنداشتی که این هیچ است و هیچ
من گریستم ، به دفعات تعداد اشک های آن روزت
و تو دیگر نیستی که بنگری
اکنون ، نوبت گریه است . . .

 

 

 

 

 

 

بعضی اشک‌ها هستند، بی‌دلیل ، بی‌بهانه ، یک‌دفعه‌ای، نصف‌ شبی . . .
عجیب ، آدم را آرام می‌ کنند . . .
می گویند این اشک های بی بهانه سندشان به نام خداست

 

 

 

 

 

 

بازی را من برده ام ، نتیجه را ببین :
اشک ، هیچ به نفع من . . .

 

 

 

 

 

 

چقد سخته وقتی ازت میپرسه “ ناراحت شدی ؟ ”
اشک از چشات بریزه و بگی اشکال نداره . . .

 

 

 

 

 

 

کاش کسی باشد تا بغضهایم را قبل از لرزیدن چانه ام بفهمد
کاش . . .

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:بغض,اشک,فازبالا,دلتنگی,ساعت 5:29 PM توسط پارمیس|


دلم گرفته تنهام عشقمو میخوام ولی دیگه بی کس شدم، هر اس یا زنگ یه لبخند میاره رو لبام آخجون خودشه زنگ زد ولی باز یادم میاد بهم زدیم راهمون جدا شده گریه خیلی دوست دارم هنوزم عاشقتم

نوشته شده در پنج شنبه 14 شهريور 1392برچسب:,ساعت 4:36 PM توسط پارمیس|



مطالب پيشين
» <-PostTitle->

Design By : Pars Skin